درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه

ساخت وبلاگ
چرا شخصیت اندوهگین و تنهای داستان "شبهای روشن" با عمارت‌ها حرف می‌زند و خانه‌های قدیمی را همصحبت خود می‌کند؟شاید بین دل(مرکز عواطف و احساسات) و یک عمارت...بین عشق -که هیچگاه پایان نمی‌پذیرد و پیوسته ق درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0teshne1 بازدید : 4 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 9:17

دلتنگ و ناامید مثل سینمایی که سالهاست نه برق چشم‌های اینگرید برگمان روی پرده‌اش نشستهنه لبخند جان ویننه اخم جیمز استوارت...نه گیسوی تاب‌خورده‌ی کیم نواکغمباد گرفته مثل همان سینما که روز اول عید دیگر پ درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0teshne1 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 3 مرداد 1397 ساعت: 13:18

"تاریخ دروغ فاتحان نیست. تاریخ بیشتر خاطره‌های بازماندگان است که اغلبشان نه فاتحند نه مغلوب." درک یک پایان روایت زندگی آنتونی وبستر است. پیرمردی که در شصت و چندسالگی،در آرامشِ رو به زوالش، به پشت سر نگاهی می‌اندازد و می‌خواهد این نگاه بی‌طرفانه باشد درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0teshne1 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 30 ارديبهشت 1396 ساعت: 15:56

گورستان شهر من همدان تکه‌ای دارد که بر خلاف تکه‌های دیگر گورستان هوایش سنگین نیست؛ وسط پاییز هم اگر باشی لطیف است و رها. مرگ آنجا چهره‌ی دیگری دارد؛ مضطربت نمی‌کند. می‌گوید منم مرگ ببین چه راحتم؛ مرگ در آن تکه عین خودِ زندگی است .آن جلوها همان ردیفهای اول یا دوم دو قبر به هم چسبیده وجود دارد "شهید م درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0teshne1 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 1:43

بعضی وقت‌ها خاصه وقت‌هایی که بعد از یکی‌دوماه برمی‌گردم به شهرم؛همدان  وقت‌هایی که پس از دو ماه دل‌تنگی با شوق می‌نشینم پای صحبت بابا مامان و عمه و خاله و فلانی و بهمانی دلم می‌گیرد ...پاک دمغ می‌شوم که می بینم دعواهای این سال‌ها همان است که بود و حرف‌ها همان است و عصبانیت‌ها سر همان قبلی‌هاست و بدبختانه فکر‌ها و مغزها همان‌اند...نه... خودم را بالاتر از آن‌ها نمی‌بینم ولی دلزده می‌شوم از بوی دل‌به‌هم‌زن این صحبت‌های راکد...می‌ترسم از این که داریم سر این یک بر nمیلیارد سالی که از کل هستی نصیب ما شده چه می‌آوریم...دلم برای خودم می‌سوزد که روز درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : درنای سیبری,درنای سیبری امید,درنای سیبری فریدونکنار,درنای سیبری ویکی پدیا,درنای سیاه,درنای سیبری در ایران,درنای سیبری در فریدونکنار,درنای سیبری ایران,درنای سیبری مازندران,درنا سیر, نویسنده : 0teshne1 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 17:38

آقاجان به بی‌بی نگاهی انداخت و گفت:«خا ، مادرجان، این همه قروت اونجا به چه دردت مخوره؟ نکنه اونجا مخوای روز عید قربان به جای قربانی به همه‌ی حاجیا قروتو بدی؟» _نه، مگن اونجا قروت پیدا نمشه. برداشتم بفروشم، کمک خرج سفر بتانم دربیارم. -تو توی عمرت حتی یک گردو هم نتانستی بفروشی؛ حالا مخوای توی یک کشور غریبه بری چیزمیز بفروشی؟ لااقل جوان هم که نیستی بگیم به خاطر خوشگلی ازت چیز بخرن که! هرچقدر پول لازم داری خودم بهت مدم؛ ولی اینا ر نبر. اصلا کو فرض کن من یک عربم. کو ببینم متانی یک کاری کنی همین به من بفروشی؟ بی‌بی سعی کرد مثل مجری اخبار ناشنوایان، برای آقاج درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0teshne1 بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 17:36

به گونه ماه نامت زبانزد آسمان ها بودو پیمان برادری ات          با جبل نورچون آیه های جهاد                      محکمتو آن راز رشیدی که روزی فرات             بر لبت آوردو ساعتی بعددر باران متواتر پولادبریده بریده             افشا شدیو باد     تو را با مشام خیمه گاه             در میان نهادو انتظار در بهت کودکانه حرم                   طولانی شدتو آن راز رشیدیکه روزی فرات            بر لبت آوردو کنار درک تو               کوه از کمر شکست... ادامه مطلب درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه...ادامه مطلب
ما را در سایت درنای سی و نهم/ ماه به روایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0teshne1 بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 17:35